به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید


که حرفی از دهانش بر زبان خامه می آید

نمی دانم به پایان چون برم وصف میانش را


که در هر حرف، مویی بر زبان خامه می آید

اگر خواهی سر مویی نپیچد سر ز فرمانت


به خاموشی زبانی چون زبان شانه می باید